بخش اول چرا موفق نیستیم (۱)

و اگر بخواهیم به نوعی آوانگارد باشیم ژنتیک را هم باید دخیل بدانیم. بعضی ها به طور ژنتیکی خوش طبع و خوش اخلاق و اجتماعی اند و بسیاری درونگرا و منزوی و بداخلاق و گِس هستند. حداقل می توان گفت که انسان به ژنتیک خود محدود است و فراتر از ژنتیک خود نمی تواند برود (بگذریم). تربیت اوان کودکی در ذهن باقی می ماند و نوعی الگوهای رفتاری ناخودآگاه را برای تمام عمر بر فرد تحمیل می کند. اگر فرد در خانواده ای رشد کرده باشد که روابط بین فردی عمدتاً مبتنی بر از خود گذشتگی باشد، طبعاً این مساله در ذهن فرد لحاظ شده است. نه اینکه بخواهیم بگوییم لزوماً او در این جهت گام برمی دارد. چرا که موضوع پیچیده تر از این حرفهاست. ممکن است فردی کاملاً متعارض با این زمینه عمومی قدم بردارد. اما حتی این تعارض در تعارض با چیزی است که وجود دارد یعنی با این موضوع مشخص و قابل ملاحظه در اینجا حس از خود گذشتگی. و این متفاوت است با حالتی که فرد در یک خانواده با حس منفعت جویی فردی تربیت شده باشد و همنوا با آن، او هم فرد منفعت جویی شده باشد. امید که توانسته باشم معنی مورد نظرم را رسانده باشم.
مطلق های اخلاقی و جملاتی همچون "راست بگو"، "به دیگران کمک کن"، "غذایت را باید با دوستت نصف کنی"، "باید به دوستانت تعارف کنی" که بدون هیچ قیدی بیان می شوند و رفتار مطابق با آن را از فرد انتظار دارند و بخصوص مورد تأکید من در اینجا راست گویی است که به صورت حکم اخلاقی مطلق گفته می شود وقتی فرد بزرگ می شود و از گویندگان این جملات و متوقعان چنان رفتارهایی، خلاف اطلاق این احکام را می بیند، یکّه می خورد. اینجاست که برای اولین بار سخن از کیّس بودن و تفاوت آن با سیّاس بودن به میان می آید و آن حکم کلی اگر و و مگر می خورد و تبصره بر آن وارد می شود. در کودکی گفته بودند: "راست بگو" حالا می گویند: "دروغ نگو اما بعضی از راستها را هم نگو". تازه این اولین تبصره و نرمترین «امّا» ی آن است. تازه می فهمی کلمات دوپهلو و بکاربردن انواع ایهام ها و کنایه ها و حاشیه رویها برای این اختراع شده اند که بر آن حکم کلی تبصره بزنند و تو عمیقاً می دانی که اینها همه برای آن است که حقیقت از دسترس آنهایی که به زعم تو نباید به آن حقیقت مشخص دست یابند، پنهان داشته شود.
چرا که اطلاع دیگران از حقیقتی که متعلق به ماست یا در حیطه دانستن ماست در کمترین حالت آن دایره رقابت را برای ما تنگ می کند و در میدان رقابت پیروزی ما را به تأخیر می اندازد اگر نگوییم که در بسیاری موارد ضررهای متعاقب آن مستقیم تر از این حرفهاست. "حقیقت را بگو حتی اگر به ضرر تو باشد" را یک نفر برای من تفسیر کند و باز خوانی کند آن گونه که اگر تام و تمام به آن عمل کنم زندگی مرا مختل نکند. چه کسی عمیقاً تضمین می کند که زندگی ام دچار اختلال نشود؟ روابطم با نزدیکترین و صمیمی ترین اطرافیانم و به طور کلی زندگی اجتماعی، اقتصادی، علمی و فرهنگی ام و متعاقب آن عاطفی و روانی ام دچار مشکل نشود؟

(ادامه دارد ...)