مدرسه سپهسالار - بهارستان تهران

عكس از: دكتر محمد حسين شجاع مرادي

كارت تبريك نوروز از طرف برو بچه‌هاي ايسناي علوم پزشكي تهران

دستشان درد نكند

يك سفر از خيلي بزرگ تا خيلي كوچيك

از اينجا فايل pps را دانلود کنید

A region Between 3 Country

 

ادامه نوشته

راز پيشرفت ديگران و عقب ماندگي ما در چيست؟

راز پيشرفت ديگران و عقب ماندگي ما در چيست؟ (كليك كنيد)

نظرهاي شما در مورد اين مطلب مي‌تواند بحثي دو يا چند طرفه را بگشايد. پاسخ بسياري از متفكران به اين سوال نقطه شروع مباحث بسيار غني ايشان در باب اجتماع و فرهنگ و سياست و تاريخ ايران زمين بوده است.

تاريخ اصلاح‌طلبان براي بار دوم است كه تكرار مي‌شود

تاريخ اصلاح‌طلبان براي بار دوم است كه تكرار مي‌شود

بگذاريد نقطه آغاز اصلاح‌طلبان نقطه به ثمر نشستن فعاليتهاي اصول‌گرايان باشد

اصلاحات هم مثل انقلاب جنين نارسي بود كه براي به دنيا آمدن عجله داشت

 اصلاح‌طلبان كه شعارشان آزادي و راهبردشان جامعه مدني بود بنگرند كه شعارشان را چند بار و در پاي چند چيز قرباني كردند

از قول ماركس مي‌گويند: "تاريخ دوبار تكرار مي‌شود بار اول به صورت تراژدي و بار دوم به صورت كمدي". تاريخ اصلاح‌طلبان براي بار دوم است كه تكرار مي‌شود. شعارشان در اين انتخابات "همراه شو عزيز كاين درد مشترك هرگز جداجدا درمان نمي‌شود" است. سوال من اين است كه آيا دفعه قبل كه همه همراه و هم‌گام شدند، همه يكنفس و يكصدا براي اصلاحات فرياد زدند، دردي درمان شد؟ آري خيلي بهتر از الآن بود ، من هم قبول دارم. بسياري از مديريتها علمي بود، نگاه به بسياري اقشار و اصناف و مسايل، علمي و رو به پيشرفت بود. اما آن پروژه شكست خورد و چرا نخورَد؟ شكست در ذات آن بود. و اگر نمي‌خورد، جاي تعچب داشت.

آري براي عمل و كنش سياسي و براي سياست‌ورزي سياستگران راهي جز فعاليت و اعلام موضع نيست حتي اگر صورت اين كنش سياسي، سكوت باشد. سكوت، نيز خود كنشي سياسي است. پس سياست‌گران چاره‌اي جز اتخاذ موضع و عمل سياسي ندارند، حال اين موضع هر چه مي‌خواهد باشد. خرده‌گيري من از اين جنس نيست حرفم اين است كه چرا مردم، چرا اقشار، چرا عامه و چرا ديگران بايد به حرف اصلاح‌طلبان گوش كنند و به اصطلاح زير عَلَم آنها سينه بزنند. فرضا كه دوباره ايشان، همه قوا مثل قوه مقننه و مجريه و حتي اصلا تصادفا قوه قضائيه و مجمع تشخيص مصلحت نظام را هم در اختيار گرفتند يا در آنها به اكثريت رسيدند خب كه چه بشود؟ چه كار مي‌خواهند بكنند، حرفي از اين برنامه‌ها نمي‌شنوم. و تازه چه ضمانت اجرايي دارد حرفهايشان!

اصلا حرف مرا به اين معني تعبير نكنيد كه اصول‌گرايان بايد به قدرت برسند و بر سر قدرت بمانند و برنامه‌اشان خوب است و از اين حرفها ... اصلا و ابدا.

اما اين كارهايي كه مثلا اصلاح‌طلبان مي‌خواهند بكنند يا مي‌توانند بكنند، با كلي تنش كمتر و با حساسيت كمتر، ‌از فردي نظير قاليباف هم برمي‌آيد شايد تازه توان اجرايي‌اش در بسيج نيروهاي هم‌فكرش بيشتر از اصلاح‌طلبان باشد كه مطمئناً كمتر نيست!

بگذاريد سياست از جاي ديگري شروع بشود بگذاريد نقطه آغاز اصلاح‌طلبان نقطه به ثمر نشستن فعاليتهاي اصول‌گرايان باشد. ما مترو مي‌خواهيم، زيرساختهاي ارتباطي، ‌اقتصادي و فني لازم داريم چه كسي اينها را بهتر ايجاد مي‌كند آيا اصلاح‌طلبان؟ (مردم ما هنوز ديكتاتور و اقتدارگراي اين قرن كشور رضا خان را از ياد نبرده‌اند كه در ايجاد همه اينها پيشگام ديگران پس از خود بوده است).گمان نمي‌كنم شرايط به گونه‌اي باشد كه اصلاح‌طلبان بتوانند در اين مسايل گامي به پيش بردارند و روي اين قبيل چيزها متمركز شوند.

اصلاً مي‌دانيد، اگر قرار است كسي زندان برود چرا همه طرفداران فعال يك فكر نروند؟ اگر همه صداقت دارند (بر منكرش لعنت!!) اگر حاضرند به خاطر انديشه‌هاي اصلاحي‌اشان هزينه بدهند چرا فقط چندين نفر هزينه بدهند كه شماره‌اشان در شمار است؟ خوب بگذاريد جرياني همه زمام امور را در دست بگيرد كه حق همه را يكجا كف دستشان بگذارد و حساب همه را يكجا و يكدفعه تسويه كند. خدايي حيف نبود X در زندان باشد و Y از مزاياي نمايندگي مجلس استفاده كند. (هر چند واقعا داشتند در جهت اصلاحات زحمت مي‌كشيدند. از قديم گفته‌اند جان دادن از ما طرح اقتصادي از شما!!؟)

اين‌ها همه از مظاهر نابرابري است و نابرابري در انديشه اصلاحي جاي كمي دارد مگر نه؟

كمي رك تر بگويم. من نماينده نسلي هستم كه در خرداد ۷۶ نردبان شد و اينك حرفها دارد. جريان راست صداقتم را باور داشت و توانم را. جريان چپ حتي زبان نقاد دلسوزم را نيز تحمل نكرد! و لاجرم در حوزه‌هاي بي رنگ از رنگ سياست و كم خطر براي راست كار كردم. نشريه درآوردم مطلب نوشتم برنامه راديويي ساختم مشاوره تلويزيوني دادم اما چون اميدي به ارتقا‌ء در آن سازمانهاي عريض و طويل نداشتم كه نمي‌خواستم داشته باشم از همه اينها دست شستم و به كار اقتصادي آزاد رو آوردم كه چون خانه معاش از پاي بست ويران است مباد كه خواجه در بند نقش ايوان باشد.

باري ۱۰ سال هزينه كردم ۵ سالش سكوت بود و شما مي‌دانيد كه سكوت چقدر سخت است، ۵ سال به قول دكتر شريعتي پشت پاچال بازار. روزي كه ديگر سردبير سياسي ايسنا نبودم براي كاري به نماينده اصلاح‌طلب مجلس زنگ زدم پاسخ نداد بار دوم و بار سوم و ... نااميد شدم و او همويي بود كه براي نطق پيش از دستورش با من مشورت مي‌كرد و نظر مي‌خواست و هر تصحيحي كه مي‌گفتم اعمال مي‌كرد بله او ديگر پاسخ نداد......... و همان سال ۸۰ بود و خاتمي دوباره مي‌خواست رئيس جمهور شود و شد. و آبان همان سال بود كه استعفاي خودم را از ايسنا نوشتم چرا كه به نظرم ديگر فايده نداشتم ديگر براي اصلاحات نمي‌شد كاري كرد اصلاحات مرده بود. ايسنا نيز كه فرزند ازدواج تفكري اصولي با انديشه اصلاحي بود سنتز يك تز و آنتي تز بود، خوش درخشيد ولي دولت مستعجل بود. امروزِ ايسنا برايم مثل روز روشن بود آن روز كه بسياري هورا مي‌كشيدند و به خود و ديگران تبريك مي‌گفتند.

از طرف ديگر اصلاح‌طلبان نيز ظرفيت حمل انديشه‌هاي اصلاحي را نداشتند. شانه‌هايشان براي باري كه روي دوششان بود ساخته نشده بود. اصلاحات هم مثل انقلاب جنين نارسي بود كه براي به دنيا آمدن عجله داشت، هنوز تنقيح نشده بود هنوز ابعاد و آثار و نتايجش در ذهن حاملانش مگر گروه اندكي از آنان ننشسته بود. اما مسافررسان خوبي بود كه مسافراني را به مقصد برساند و رساند.

به نظر بنده انديشه‌اي كه حامل پيام و شعاري است بايد كه آنرا در پاي هيچ چيز ديگري قرباني نكند و پاشنه آشيل اصلاحات در همين نهفته بود. كسي نمي‌تواند پيام‌آور صلح باشد و صلح را در پاي امنيت قرباني كند حتي اگر امنيت خوب و ستودني باشد در اين صورت در پيام خود صادق نبوده است و پيام‌آور پيام ديگران شده است كساني كه به پرچمداري پيام خود مستحق تر و لايق ترند. و اگر قرار است پيام ديگران را بگوييم بگذار تا خودشان بگويند كه بهتر شعارشان را خواهند سرود.

اصلاح‌طلبان كه شعارشان آزادي و راهبردشان جامعه مدني بود بنگرند كه شعارشان را چند بار و در پاي چند چيز قرباني كردند و اينك عدم اقبال عمومي را در حالتي كه حتي مردم از رفتار سياسي و عمل اقتصادي اصول‌گرايان نيز منزجر شده‌اند به تحليل بنشينند.

سخنرانيهاي دكتر علي شريعتي

23 saal fadakari dar rah e mazhab
Ali tanha nist.wma
Ari inchenin bood eybaradar
Eghbaal mosleh e gharne jadid
Hejrat va tamadon.wma
Hossein mirase adam.wma
Islam shenasi 22.wma
Mazhab alaihe mazhab
Mi'ad ba Ibrahim.wma
Piroozi pas az shekast
Roshanfekr va mas'ooliat dar jame'e
Tarikh va arzesh e ae an dar eslam
Wareth e Adam.wma

ادامه نوشته

سخنرانيهاي دكتر الهي قمشه‌اي

23 اسفند روز جهاني كليه - قدر كليه‌هاي خود را بدانيم

افتتاح اتاقهاي بحث و گفتگوي پزشكي سلامت

اتاقهاي بحث و گفتگوي پزشكي سلامت كانون فرهنگي الفبا افتتاح شد. همه علاقمندان مي‌توانند با استفاده از تمامي امكانات سايت، سوالات و بحثهاي خود را مطرح نموده،‌ در اسرع وقت منتظر دريافت پاسخ علمي از متخصصان مربوط باشند. تا حد امكان سعي شده است، تمامي زيررشته‌هاي مرتبط با مسايل پزشكي و سلامت، اتاق گفتگوي مخصوص خود را داشته باشند. در آينده نزديك مديريت هر يك از اتاقها به متخصصان آن رشته واگذار خواهد شد. در اين راستا از كليه پزشكان و پرستاران و پيراپزشكان و به طور كلي متخصصان كليه حرف پزشكي درخواست مي‌شود، تقاضاي خود را براي مديريت اتاقهاي متناسب با تخصص خود به مديريت سايت ارسال فرمايند. از قسمت ارتباط با ما به همين منظور استفاده فرماييد.

همايش علمي بررسي مسايل اجتماعي جوانان

دكتر سيد ضياء هاشمي استاديار دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران در SMS ي خبر داده‌اند كه همايش علمي بررسي مسايل اجتماعي جوانان امروز يكشنبه 19 اسفند ماه 86 ساعت 9 تا 17 در دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران تالار شريعتي برگزار خواهد شد. در پايان اين پيامك آمده است: مقدم شما را گرامي مي‌داريم.

سخنراني سيد محمد خاتمي رئيس جمهور سابق

سخنراني خاتمي امروز در مسجد الجواد (ع) واقع در ميدان هفت تير برگزار مي‌شود.
به گزارش يك SMS دريافتي از حسام پرس (اسمي كه من روي پيامكهاي ايشان گذاشته‌ام) اين سخنراني امروز يكشنبه 19 اسفندماه 86 ساعت 16:30 برگزار خواهد شد.
گفته‌اند به ساير دوستان نيز خبر دهيد.

يادداشتهاي روز سه‌شنبه 14/12/86

سه‌شنبه ساعت 9 صبح بود كه رسيدم محل كار. يه مطلب دو سه خطي آپ كردم. به چند تا وبلاگ سر زدم و ايميلها رو چك كردم. براي ارايه مقاله حسابي وقت كم داشتم مطالبي رو كه ترجمه كرده بودم با اصل مقاله توي پادگان جا گذاشته بودم اين هم شده بود قوز بالاي قوز. نيم ساعتي هم به سايت ICBC ور رفتم با خانم مهرداد در مورد سايت ICBC به ويژه گروه پژوهشي بيماريهاي پـستان صحبت كردم و شروع به ترجمه مقاله‌اي كردم كه بايد امروز ارايه مي‌دادم. تقريبا تا ساعت 5/1 دو سوم آن را آماده كردم. مهندس حسينيون دوست جامعه‌شناسم هم زنگ زد و چند تا سوال پزشكي داشت ساعت 5/1 رفتم براي ناهار. اواخر ناهار خوردن بود كه احساس كردم قندم افتاده كمي هم سمپاتيزه شدم راستشو بخواهيد از اين حالت خيلي بدم مي‌آيد چون همه بدنم عرق مي‌كند خوشبختانه اين دفعه خيلي شديد نبود 15/2 دقيقه بود كه راه افتادم به سمت آزمايشگاه ژنتيك. 5/2 قرار بود مقاله رو ارايه كنم. اما دكتر شجاع مرادي بود و من خانم اسماعيلي و خانم عبدلي خانم اسماعيلي هم كه ساعت 3 بايد مي‌رفت. دكتر مجيدزاده نيومده بود. دكتر بهرامي هم جلسه انجمن پزشكان عمومي بود. خانم دكتر انبيايي حدود ساعت 3 اومد همان حدودها هم دكتر حبيبي اومد. از اين نيم ساعت استفاده كردم و كمي مطالبم رو مرتب كردم. شروع كردم كه تا ساعت 4 طول كشيد.
ساعت 4 به سمت كلينيك دندانپزشكي حركت كردم ساعت 5 قرار بود اونجا باشم خيلي بدمسير بود هوا هم حسابي سرد و باروني شده بود باد سردي هم مي‌اومد اما با هر زور و ضربي شده بود خوشبختانه سه دقيقه مونده به پنج اونجا بود خانم دكتر فيض‌آبادي دست به كار شد و نيم ساعتي طول كشيد تا كار جراحي رو انجام بده. چون فرمالين مرغوب دم دستشون نبود و من هم قرار بود برم آزمايشگاه استاد دكتر جمالي خودم نمونه را سرم‌پيچ (يعني آغشته به نرمال سالين) به آزمايشگاه رسوندم. الان هم كه دارم اين مطالب رو مي‌نويسم اونجا هستم استاد مشغول انجام كاراشون هستن. دردم تازه شروع شده چون اثر ليدوكائين كم كم داره از بين مي‌ره. مجبور شدم كه يك استامينوفن كدئين بخورم. با استاد در مورد طرح پژوهشي صحبت كردم قرار شد روش بيشتر فكر كنيم تا بتونيم يه پروپوزال خوب ارايه كنيم. امشب جلسه ماهيانه «در محضر استاد» رو داريم. خداييش جلسه خوبي است بر و بچ دور هم جمع مي‌شوند و اخبار رو رد و بدل مي‌كنند و از حال همديگر مطلع مي‌شوند. بعضي‌ها جلسه رو شل مي‌گيرند كه صداي دكتر رئيس‌كرمي هفته قبل دراومد. اميدوارم بچه‌ها قبل از اينكه جلسه رو از دست بدهند و جلسه منحل بشه قدرشو بدونن. دوست خوبم دكتر صادقي زنگ زد كه تهران است و داره مي‌ره قم اگه بشه همديگه رو ببينيم باهاش تو بلوار قرار گذاشتم.

يادداشت‌هاي روز دوشنبه

امروز (كه مثلا دوشنبه ۱۳/۱۲/۸۶ باشه) حدود ساعت 45/9 صبح بود كه رسيدم پژوهشي. ساعت 5/4 هم دوباره راه افتادم براي كشيك. 45/5 رسيدم الان هم كشيك هستم. هنوز دكتر فلاح نيامده بود كه ديدم داره دير مي‌شه پيچوندم زدم بيرون عجب جسارتي! مسوول شب راننده فرستاد دنبالم تا مترو منو رسوند. تا رسيدم قطار رفته بود 15 دقيقه‌اي منتظر موندم تا قطار بعدي رسيد. الان هم ساعت 12 شب است كه رسيدم خونه و دارم اين مطلب رو مي‌نويسم امروز يه اتفاق جالب هم افتاد به دكتر مجيدزاده گفتم دو نو رژيم درماني براي بيماران سرطان پـستان قرار است اعمال شود AC4T4 يا TC6. دكتر گفت نحوه انتخاب چطور است. گفتم رندوم (تصادفي) است. تازه معلوم شد كه با انجام طرح دكتر نجفي براي طرح ما كلي مساله پيدا مي‌شود. چون قرار بود طبق طرح ما بيماران هر گروه خاص از سرطان پـستان درمان مشخصي بگيرند چرا كه قرار است ما ارتباط بيوماركرها را با پيش‌آگهي سرطان پـستان و ميزان زنده ماندن آنها بررسي كنيم. وقتي درمان متفاوت باشد محتملا روي چنين مواردي هم تاثير مي‌گذارد. طرحها دارند با هم تداخل مي‌كنند. عجب‌ها! فردا قرار شد در مورد بيوماركرهاي سرطان پـستان كنفرانس بدهم يك مقاله 18 صفحه‌اي انتخاب كردم. هنوز كه هنوز است آماده‌اش نكرده‌ام فردا تا ساعت 14 وقت دارم اميدوارم گند نزنم!!!!!!!
اين برنامه غيرمترقبه ماموريت امروز حسابي كاراي منو به هم ريخت از كلاس آموزش شنا كه باز موندم جلسه با سينا هم كنسل شد. فردا هم حسابي سرم شلوغ است يه نيمچه جراحي هم دارم كه بايد انجام بدهم نگران نباشيد چيز مهمي نيست.
امروز يه چيزي حدود 5/4 ساعت از وقتم رو توي راه بودم اون از صبح كه با مترو اومدم تهران و يكبار هم عصر رفتم و شب دوباره برگشتم امروز يك مقدار روي طراحي صفحات سايت مركز وقت گذاشتم آروم آروم سايت داره شكل خودشو پيدا مي‌كنه. اما بديش اينه كه فقط قائم به فرد است بايد هر طوري شده بتونم مشاركت بقيه اعضا رو هم جلب كنم با اين حال و هوايي كه دارن مي‌دونم كمي مشكل است اما بايد تلاش خودمو بكنم.

يادداشتهاي روز جمعه 10/12/86

جمعه اين هفته 10/12/86 هم به پژوهش گذشت دكتر صفا نجفي دكتر باصفاي گروه بيماريهاي پـستان كه فوق تخصص انكولوژي است در صدد انجام يك كارآزمايي باليني (RCT) است و مي‌خواهد در چندين مركز از جمله تهران، ساري، همدان، اراك، قزوين و چند شهر ديگر دو نوع رژيم مختلف درماني را در بيماران سرطان پـستان با هم مقايسه كند به همين خاطر همكارانش را دعوت كرده بود تا در مورد پروپوزال طرح و نحوه همكاريها و هماهنگي‌هاي بيشتر با هم صحبت و تبادل نظر كنند. دكتر مجيدزاده در مورد بانك DNA و طرح تشخيص بيماران با سرطان پـستان ارثي توضيح داد و براي طرحمان اقدام به عضويت همكاران نموديم. در كل جلسه خوبي بود. جاي شما خالي آقاي آسيما مدير روابط عمومي جهاد علوم پزشكي هم كه مسوول هماهنگي‌هاي برنامه بود ناهار و ميوه‌هاي خوبي سفارش داده بود. همون اول صبح بود كه دكتر نجفي زنگ زد و گفت داري ميايي فلاسك آبجوش هم با خودت بيار من هم سريع با چاي‌ساز آب‌جوش درست كردم و ريختم تو فلاسك و بردم. سر راه آقاي مهديزاده اومد دنبالم و رفتيم پژوهشي تا فرمهاي همكاري در بانك DNA و پوستر مربوط به توضيحات بانك DNA را پرينت بگيريم. دكتر شجاع مرادي همكارم هم اونجا بود و منتظر.

عنوان ندارد

MP4 من سوخت

خيلي بد شد. نه كه خوب هم كار مي‌كرد حالا سوختنش هم گرفته! خوب ديگه وقتي جنس چيني باشه بهتر از اين از آب در نمي‌آد. هر چند من 500 – 600 هزار تومان بالاي اون پول دادم حالا چه جوري. بماند! حسابي توي كتم رفت اما بي‌خيال. نه دوربين درست و حسابي داشت كه آدم با عكسها و فيلمهاش حال كنه نه كيفيت پخش موسيقي‌اش خوب بود. فقط با هدفون كيفيت خوبي داشت. دوربين‌اش هم فقط در نور روز مي‌تونست عكس يا فيلم خوب بگيره. بيشتر به عنوان حافظه ازش استفاده مي‌كردم. اما حالا بايد يه موجود الكترونيكي ديگه از اين باب بخرم تا اون موقع از دوربين موبايلم استفاده مي‌كنم. بديش اينه كه كيفت اون VGA است و احيانا اگه لازم باشه چيزي ضبط كنم، حافظه ضبط‌اش خيلي كم است و تازه گرفتن فايل ضبط شده اون هم چيزي شبيه كاويدن غارهاي باستاني است! حافظه جانبي اون هم كه گوش شيطون كر فقط 32 مگا بايت است! دنبال يه موبايل مي‌گردم كه بيشتر از 2 گيگا بايت حافظه رو ساپورت كنه،‌ دوربين بالاي 2 يا 3 مگاپيكسل داشته باشه، ضبط خبرنگاري خوبي داشته باشه قلم داشته باشه (يعني فينگرتاچ باشه) چون اين P900 حسابي من رو تنبل كرده. بشه روش حسابي نرم‌افزار نصب كرد اگه فارسي هم بشه ارزون هم باشه كه ديگه خيلي عالي مي‌شه. حتما مي‌گيد گشتيم نبود نگرد نيست بابا اون منظورش «مرد» است نه موبايل. عيبي نداره اگه پيدا نشه مجبورم يه MP4 ديگه بخرم و با همين گوشي خودم هم بسازم جهنم و ضرر كاريش نمي‌شه كرد. عوضش زياد هم تو خرج نمي‌افتم شما چه MP4 اي رو پيشنهاد مي‌كنيد؟

انگار دوباره نوجوان شده‌ام

كلاس آموزش شنا را شروع كرده‌ام. وقتي احساسم را بعد از شروع كلاس مي‌بينم، بيشتر مي‌فهمم كه آموزش بدجوري روي وضعيت رواني من اثر مثبت مي‌گذارد. از شما چه پنهان مي‌خواهم بدنسازي رو هم شروع كنم، چون متاسفانه در تمام عمرم از اين مساله غافل بوده‌ام. واقعيتش هم دوست دارم بدنم فرم درست و حسابي داشته باشه و هم اينكه براي من كه ديابت دارم، انواع ورزشها خيلي مفيد است.
يه كلاس ديگه هم مي‌خوام برم اونم كلاس موسيقي است وقتي آموزشگاه رو تعطيل كردم بعضي چيزا رو نگه داشتم مثل سه‌تار و گيتار و سنتور و ... حالا اگه بشه مي‌خوام سنتور رو شروع كنم. چه ديدين شايد موسيقي‌دان خوبي از كار در اومديم.
يه نكته‌اي رو اين وسط مي‌خوام بهش اشاره كنم اونهم شوق و علاقه و عشق به هر چيزي است اگر شور و اشتياق باشه و آدم محو اون كار بشه پيشرفتش فوق‌العاده است. يادم مي‌آد اون موقع كه 13 – 14 سالم بود و تازه داشتم شنا رو ياد مي‌گرفتم بمبارون بود و ما رفته بوديم روستا اونجا يه سد داشت (اگه بشه عكسهاي اونحا رو بعدا مي‌گذارم كه تماشا كنيد و حالشو ببريد.) كه من اونجا شناكردنو ياد گرفتم، يادم هست كه توي كوچه براي خودم دست و پا زدن رو تمرين مي‌كردم و تنها چيز مهم برام ياد گرفتن شنا بود. همين مساله رو در مورد ورزش پينگ پنگ خاطرم هست واقعا موقع راه رفتن براي خودم و توي ذهنم بازي مي‌كردم و حركات آن را تمرين مي‌كردم. يه جورايي شده بود خواب و خوراكم. اما حيف كه هيچوقت اين دوره را اصولي فرانگرفتم درست مثل شطرنج كه خيلي وقت شروع كردم اما چون آموزش نديدم خيلي زود ازش دلزده شدم. تنها ورزشي كه تا حدودي اصولي آنهم در سطح بسيار مبتدي فرا گرفتم بدمينتون بود اونهم خدا پدر استاد واحد تربيت بدني 2 رو بيامرزه كه زور زوري به ما يه چيزايي ياد داد.
بگذريم خيلي باحال مي شه مگه نه! روزهاي شنبه و دوشنبه: آموزش شنا، چهارشنبه: شناي آزاد و تمريني احتمالا يكشنبه و سه‌شنبه: بدنسازي و پنجشنبه و جمعه هم تمرين سنتور. چقدر باحال خودم كه حال مي‌كنم!

نوشته‌هاي يك روز نيمه آفتابي در كشيك خدمت

نوشته‌هاي روز يكشنبه ۱۲/۱۲/۸۶

هنوز آنقدرها با خودم صادق نشده‌ام یا به عبارتی بهتر بگویم آنقدر با خودم كنار نیامده‌ام كه بتوانم راحت بنویسم ناخودآگاه بیشتر ترجیح می‌دهم كه از این طرف و آن طرف و از دیگران باشد. چیز دیگری كه باید تمرین كنم این است كه در نوشتن بسیار شتابزده هستم. اگر بخواهم آرام بنویسم از ذهنم می‌رود. در آپ كردن مطالبی كه می‌نویسم عجله دارم، این نقص من است و باید آن را برطرف كنم. دوستانی را می‌بینم كه بعد از نوشتن،‌حوصله چندین و چند بار ویرایش مطالبشان را دارند و همین باعث می‌شود مطالب آنها بهتر و پخته‌تر در بیاید. همین كه این نقیصه را فهمیده‌ام خوشحالم و دارم تمرین می‌كنم كه بر آن چیره شوم. مشكل دیگر این است كه موضوعات متنوع و گسترده‌ای ذهنم را مشغول می‌كند و دوست دارم مطالب خوبی در مورد آنها بنویسم یا گردآوری كنم اما چون مدتهاست كه ننوشته‌ام چنته‌ام خالی است و در جریان خیلی از بحثهای اخیر نبوده‌ام. دو سال و نیم سرگردان بوده‌ام از تیر 84 تا دی 86. در این دو سال و نیم سرگردانی از خیلی چیزها عقب مانده‌ام. نكته جالب دیگر این كه وقتی آموزشگاه رو تعطیل می‌كردم تصورم این بود كه فقط كشیكهای خدمت رو می‌روم و كار پژوهشی می‌كنم اما این روزها كه كارهایم را دسته‌بندی می‌كنم 10 كار جلوی رویم است و یازدهمی هم فردا دوشنبه 13/12/86 قرار است به لیست كارهایم اضافه شود.

  • یكی از آنها همین سر و سامان دادن به وبلاگ است.
  • از كارهای خانه فعلا فاكتور بگیریم كه خود حدیثی دیگر است.
  • مدیریت سایت ICBC پس از آماده شدن نرم‌افزار آن كلی وقتم رو می‌گیرد.
  • بانك اطلاعات بیماران سرطان پـستان برای یكی از جراحان مشهور و از اساتید گرانقدرم را در دست اجرا دارم.
  • پروپوزالی برای بررسی اثرات بیولوژیك امواج RF (رادیو فركوئنسی) به ویژه امواج تلفن همراه باید تدوین كنم.
  • پروپوزال دیگری برای بررسی ارتباط تومورماركرهای سرطان پـستان با پروگنوز (پیش‌آگهی) بیماری باید آماده كنم كه به اندازه كافی دیر شده است. در ضمن برای همین طرح پژوهشی باید فرم پیگیری بیماران را آماده می‌كردم كه خوشبختانه آماده شد. حالا مونده هماهنگی با جراحان برای گرفتن نمونه بافت تومور كه آن هم در دست انجام است. منتظر فلاسك ازت مایع هستم.
  • برای گسترش بانك DNA بیماران مبتلا به سرطان پـستان باید رویه‌های كار رو طراحی كنیم و هماهنگی‌های لازم را برای گرفتن cc10 نمونه خون انجام دهیم. این یكی واقعا كار جالب و ماندگاری است.
  • پروپوزال طرح بیمارستان دیجیتال رو هم باید آماده كنم. البته این خیلی حال می‌ده چون وقتی تصور می‌كنم كه براساس این طرح یك مركز درمانی كاملا ICT-Based شكل خواهد گرفت، واقعا شوق‌زده می‌شوم.
  • یك پروژه آموزشی هم در مراحل تحقیقی قرار دارد كه بررسی‌های اولیه آن را بنده و دوست عزیزم مهندس مهدی نصری داریم انجام می‌دهیم كه بعدا در مورد آن بیشتر صحبت خواهم كرد.
  • كشیكهای خدمت هم هست كه ماهی حدود 170-180 ساعت از وقتم رو می‌گیره البته سعی می‌كنم از اوقات مرده آن استفاده كنم و مطالعات خودم رو بیشتر كنم یا مطلب بنویسم نظیر همین مطلب كه در مطب اینجا در حال نوشتن آن هستم.
  • یادم رفت از همكاری با دایره‌المعارف یا بانك اطلاعات طب مردمی كه در دانشكده طب سنتی دانشگاه علوم پزشكی تهران بگویم. این نیز كار ماندگاری خواهد بود كه با تلاش و كوشش عده‌ای افراد علاقمند در حال انجام است و بنده با دعوت جناب آقای دكتر علیرضا پارساپور به این جمع پیوستم و از آشنایی با دكتر محمدرضا شمس اردكانی،‌خانم دكتر آزاده محبی و تك تك اعضا گروه بسیار خوشحال و مسرور شده‌ام و امیدوارم كه بتوانم مفید باشم.

اصول مباحثه از نظر هابرماس

هابرماس ميان كنش ارتباطي و مباحثه تمايز قايل مي‌شود، در حاليكه كنش ارتباطي در زندگي روزمره پيش مي‌آيد، مباحثه صورتي از ارتباط است كه از زمينه‌هاي عمل جدا شده و ساختارش به ما اطمينان مي‌دهد كه، اعتبار ادعاها، توصيه‌ها و يا هشدارهاي تخطي‌ناپذير، همان موضوع اصلي بحث را تشكيل مي‌دهد:

  • بحث‌كنندگان – موضوع‌هاي بحث و نوشته‌ها –هيچ محدوديتي نبايد داشته باشند جز محك زدن اعتبار داعيه‌هاي مورد بحث،
  • هيچ نيرويي به جز قدرت استدلال بهتر نبايد بكار گرفته شود و
  • هيچ انگيزه‌اي مگر انگيزه جستجوي هم‌يارانه حقيقت نبايد در ميان باشد. (هابر ماس، 1975)

شرايط چهار گانه گفتگو از نظر هابرماس عبارتند از:

  1. بيانات گوينده قابل درك و فهم باشد.
  2. قضايايي كه گوينده مي‌گويد بايد حقيقت داشته باشد؛ يعني درستي و اعتبار گفتار وجود داشته باشد؛ يعني گوينده بايد دانش موثقي را درباره موضوع ارائه نمايد.
  3. صادق و رو راست بودن گوينده يعني قابل اعتماد بودن گوينده و تناسب داشتن بحث كنندگان با هم يعني اعتبار گوينده از نظر شخصيتي براي دوطرف بحث
  4. گويندگان همه آزادي كامل بيان داشته باشند. بتواند به راحتي هر نظري دارد ارائه دهد.

در اين صورت توافقي حاصل خواهد شد و همه به حقيقت توافقي خواهند رسيد و هابرماس معتقد است چون حقيقت چيزي است كه ما مي فهيم و اگر حقيقت ثابتي هم وجود داشته باشد، درك ما از آن نسبي است و با هر بحثي به مدار بالاتري ارتقا مي‌يابد و  اگر هر كدام از شرايط بالا وجود نداشته باشد به نتيجه آن مباحثه چندان نمي‌توان اميدوار بود و حقيقتي آشكار نمي شود.

منبع: رابطه

از جلوي گل فروشي رد مي شدم شاخه گلهايي براي شما آوردم

تقديم شما

جدول برنامه ريزي هفتگي

از اينجا داونلود كنيد.

با عرض پوزش لینک بالا فعلن کار نمی کند.

جامعه شناسي دروغ و جامعه شناسي حماقت

ملامت صداقت را به جان خريده ام
اين تكه از شعري است كه لينكش را در بالا مي بينيد. خيلي قشنگ است. مباحث علمي كمتر به جامعه شناسي دروغ پرداخته اند كاش فرصتي مي شد كه در اين مساله تحقيق كنيم و بينديشيم و بنويسيم. سالهاي سال است كه دو مطلب يكي جامعه شناسي دروغ و ديگري جامعه شناسي حماقت ذهنم مرا به خود مشغول كرده است.

غروب آفتاب پارك لاله

عكس از فاطمه حیدرپور

بدون شرح!

اين شاهين زيبا از آن خسرو صحرائيان دوست عزيزم است

اين عكسها توي موبايلم بود مال پارسال همين موقعها است كه رفته بودم جهرم (شيراز) داشتم خانه تكاني ديجيتالي مي‌كردم كه گفتم بگذارم روي وب!

مثل اينكه به زانتيا داشتن يا نداشتن نيست اين مكان اين جوري مي طلبه

يه ماشين بنز قديمي

امروز رفته بودم يه جا جلسه داشتم اين ماشين توجه چند تا از همكاران رو به خودش جلب كرد من هم بد نديدم كه چند تا عكس بگيرم و بذارم تو وبلاگ. قشنگه نه؟

يه فيلم از همون طوطي

يه فيلم از همون طوطي

اين هم طوطي ناز خونه ما كلي وقت ما رو مي گيره و سرمونو گرم مي كنه!!

موشها و آدمها

زندگي با موشها هم آرام آرام عادت هرروزه ما مي شود. اما سوال اينست. آيا خوب است كه عادت كنيم يا نه؟ اگر اين موشها مكان زندگي اشان رو عوض كنند و مثل ديگر حيوانات سعي كنند خانگي بشوند بد نيست ها . همبازيهاي خوبي براي كودكان نسل آينده ما مي شوند نسلي كه قرار است همه چيز رو با هم تجربه كنه موبايل و موش! هي گفتيم با اين گربه هاي ملوس شهرمون نجنگيد اينقدر اونا رو بي خاصيت بار نياريد خب معلومه ديگه آخرش مي شه اين وضع كه تو روز روشن تو ميدون انقلاب جلوي چشم ميليوني افراد اين طور رژه مي روند. خود من نميدونم امروز چي شد كه حساسيتم گل كرد و خواستم عكس بگيرم و گرنه اين بار دو هزارو پانصدوم است كه مي بينم نه يه شماره كمتر نه يه شماره بيشتر ها !!!!!


شما هم اگه يه روز زبونم لال زانتيا داشتين هر جا دلتون خواست اونو پارك كنيد